امام خمینی رحمه الله علیه

 

   دوشنبه 15 شهریور 1395نظر دهید »

 



انسان مرگ را مي‌ميراند و برای ابد می ماند لذا بايد با دست پر سفر كرد
 

انسان، مرگ را مي‌ميراند نه مرگ انسان را از پا در بياورد. همه خيال مي‌كنند وقتي بشر مُرد تمام مي‌شود دين مي‌گويد اين چنين نيست بلکه انسان، مرگ را مي‌ميراند. ماييم كه مرگ را خفه مي‌كنيم،مچاله مي‌كنيم و مي‌ريزيم دور و براي ابد مي‌مانيم. بعد از مرگ، مرگي نيست ولي ما هستيم ما در برزخيم ما در صحنه پنجاه هزار سال هستيم ما ـ ان‌شاءالله ـ در بهشت هستيم. 


در قرآ‌ن نفرمود: «كلّ نفس يذوقها الموت» هر كسي را مرگ مي‌چشد بلکه فرمود: ﴿كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ﴾ هر كسي مرگ را مي‌چشد هر ذائقي مذوق را از پا در مي‌آورد و هضم مي‌كند. شما شربتي نوشيديد يك ليوان آب نوشيديد حال شما آن را هضم مي‌كنيد يا آن شما را؟ ذائق ،مذوق را هضم مي‌كند نه مذوق، ذائق را؛ انسان مرگ را مي‌چشد نه اينكه مرگ، انسان را بچشد اين حرف، حرف تازه است كه حرف انبياست ما هستيم كه هستيم كه هستيم! ما مرگ را مي‌ميرانيم ما مي‌شويم ابدي. اگر ما مرگ را مي‌ميرانيم و براي ابد مي‌مانيم بايد با دست پر سفر كنيم. 


حضرت آیت الله جوادی آملی،درس اخلاق09/06/91

 

منبع:http://www.portal.esra.ir/Pages/Index.aspx?kind=1&lang=fa&id=MjM3MQ%3d%3d-4Zr5AXjxMWI%3d&skinid=66
 
 

   شنبه 13 شهریور 1395نظر دهید »

 

 

 

پرسش : چرا امام جواد(علیه السلام) با ازدواج با دختر مأمون موافقت کرد؟

 

پاسخ اجمالی: عمده دلیل موافقت امام جواد(ع) بر ازدواج با دختر مامون، اجبار ایشان از طرف مأمون بود و این که حضرت(ع)  با این کار، خودشان و شیعیان را از گزند حکومت حفظ  می کردند.

پاسخ تفصیلی: از آنجا که بى هیچ شکى، امام اهداف و مقاصد واقعى مأمون را از این گونه کارها مى دانست و نیز مى دانست که او همان کسى است که مرتکب جنایت بزرگ قتل پدرش امام رضا (علیه السلام) شده، به نظر مى رسد که موافقت امام با این ازدواج عمدتاً بر اثر فشارى بوده است که مأمون از پیش بر امام وارد کرده بوده است، زیرا ازدواجى اینچنین، تنها به مصلحت مامون بوده است نه به مصلحت امام! نیز مى توان تصوّر کرد که نزدیکى امام به دربار مى توانست مانع ترور حضرت از طرف معتصم و عامل پیشگیرى از سرکوبى سران تشیّع و یاران برجسته امام توسط عوامل خلیفه باشد، و این، به یک معنا مى توانست شبیه قبول وزارت هارون از طرف على بن یقطین یعنى نفوذ در دربار خلافت به نفع جبهه تشیّع باشد.


«حسین مکارى»، یکى از یاران امام جواد، مى گوید: در بغداد خدمت امام جواد(علیه السلام) شرفیاب شدم و زندگیش را دیدم. در ذهنم خطور کرد که، «اینک که امام به این زندگى مرفّه رسیده است هرگز به وطن خود، مدینه، باز نخواهد گشت». امام لحظه اى سر به زیر افکند، آنگاه سر برداشت و در حالى که رنگش از اندوه زرد شده بود، فرمود: اى حسین! نان جوین و نمک خشن در حرم رسول خدا(صل الله عیله وآله وسلم) نزد من از آنچه مرا در آن مى بینى محبوبتر است.(1)


به همین جهت امام در بغداد نماند و با همسرش «ام الفضل» به مدینه بازگشت و تا سال 220 همچنان در مدینه مى زیست.(2)

     

پی نوشت:

       

(1). راوندى،، الخرائج والجرائح، تصحيح و تعليق: حاج شيخ اسداللهََ ربّانى، انتشارات مصطفوى، ج 1، ص 344 - مجلسى، بحار الأنوار، تهران، المكتبه الاسلاميه، 1395 ه". ق، ج 50، ص 48 - قزوينى،، سيد كاظم، الامام الجواد من المهد اًّلى اللحد، الطبعه الأولى، بيروت، مؤسسه البلاغ، 1408 ه". ق، ص 152.

(2). گردآوری از کتاب: سیره پیشوایان، مهدی پیشوایی، موسسه امام صادق (علیه السلام)، قم، 1390ش، چاپ بیست و سوم، ص 558.

 

منبع:  http://makarem.ir/main.aspx?typeinfo=42&lid=0&catid=27861&mid=323053

   جمعه 12 شهریور 1395نظر دهید »

 

 

 

 

در دلــم بـــود كه آدم شوم؛ امّا نشدم          بیخبر از همه عالم شوم؛ امّا نشدم

بـــر درِ پيـــرِ خــرابــــات نهم روى نياز       تا بــه اين طايفه محرم شوم؛ امّا نشدم

 

هجرت از خويش كنم، خانه به محبوب دهم        تا بـــه اسمـــاء معلّم شوم؛ امّا نشدم

از كف دوست بنوشم همه شب باده عشق       رستـــه از كوثر و زمزم شوم؛ امّا نشدم

 

فـــارغ از خـويشتن و واله رخسار حبيب        همچنـان روح مجسم شوم؛ امّا نشدم

سر و پا گوش شوم، پاى به سر هوش شوم        كــز دَم گرم تو مُلهَم شوم؛ امّا نشدم

 

از صفـا راه بيابــم به ســـوى دار فنا                در وفـا يــار مسلّم شوم؛ امّا نشدم

خواستم بر كنم از كعبه دل، هر چه بت است       تــــا بـرِ دوست مكرّم شوم؛ امّا نشدم

 

آرزوهـا همـــــه در گور شد اى نفس خبيث       در دلـم بــــود كـه آدم شوم؛ اما نشدم 

غزلی از  امام خمینی

 

   جمعه 12 شهریور 1395نظر دهید »

 

 

چرا هيچ لذّتي براي مؤمن به اندازه لذّت مردن نيست؟

آیت الله جوادی آملی می فرمایند: مرگ يك امر عادي نيست و هيچ دردي هم به اندازه درد مرگ نيست ولی طبق نقل مرحوم كليني در كافي آمده است: هيچ لذّتي براي مؤمن به اندازه لذّت مردن نيست زيرا انسان با مشاهده اهل بيت(عليهم السلام) از تمام بدن خود غافل است.

 

وقتي انسان توجه‌اش از بدن گرفته بشود اين بدن را ارباً اربا هم بكني دردي ندارد. چرا در اتاق عمل وقتي كه اعضا و جوارح اين شخص را مثلاً وقتي عمل قلب يا عمل ديگر دارد انجام می گیرد انسان دردش نمي‌آيد؟ براي اينكه روح توجّه ندارد و تخدير شده است. در هنگام مرگ نیز مؤمن با مشاهده اهل بيت(عليهم السلام) از تمام بدن غفلت مي‌كند خب وقتي انسان از بدن غافل باشد توجهي به بدن ندارد و اگر بدن را تكه تكه هم بكنند دردش نمي‌آيد. لذا هيچ لذّتي براي مؤمن به اندازه لذّت مردن نيست .

 

 آیت الله جوادی آملی،درس اخلاق17/12/91

http://www.portal.esra.ir/Pages/Index.aspx?kind=1&lang=fa&id=MzEyOA%3d%3d-Z66lxRemNk4%3d&skinid=66

   جمعه 12 شهریور 1395نظر دهید »

1 2 3 4 ...5 ... 7 ...9 ...10 11 12 13

اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        
جستجو
موضوعات
آمار
  • امروز: 50
  • دیروز: 2
  • 7 روز قبل: 28
  • 1 ماه قبل: 430
  • کل بازدیدها: 13819
وصیت شهدا
حدیث موضوعی
ساعت فلش مذهبی
اوقات شرعی
آهنگ
بالا